سارا ناقلا

پسرک کبریت فروش

سارا ناقلا

پسرک کبریت فروش

حرفها که تکراری میشوند،

حرفها که تکراری میشوند،
غصه ها که عادی می شوند،
شعرها که بی صدا می شوند ،
وقتی که حتی اتفاقهامعمولی میشوند،
بارانها از سر تکرار می بارند و بهارها از سر عادت گل می کنند،
وقتی همه ی روزهای تقویمت مثل هم می شوند،شنبه با جمعه فرقی نمی کند،زمستان با بهار، امسال باپارسال..
وقتی به آسمان یکجور نگاه می کنی ، به خودت یکجور نگاه می کنی ، و حتی به خدا....
و می خواهی زندگی را سخت نگیری تا زندگی بر توسخت نگیرد،و لحظه ها روال عادی خودشان را داشته  باشند،بهار هر وقت دلش خواست بخندد وزمستان هر وقت خواست دلش بگیرد !!........ :
 
...آن وقت مثل سنگریزه ای در دل کوه گم می شوی بدون آنکه کمترین اثری بگیری،یا کمترین اثری ببخشی
............مثل یک روز بی خاطره به پایان می رسی بدون آنکه حتی لحظه ای در حافظه ای ثبت شده باشی
 اما به خاطر خدا هم که شده ا ینقدر مثل مرداب در خودت غرق نشو
.......... و کمی هم جرأت دریا شدن داشته باش
  
نظرات 1 + ارسال نظر
mohammad20 چهارشنبه 22 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 02:01 http://mohammad20

ناثهمه ذشی ذخخی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد