سارا ناقلا

پسرک کبریت فروش

سارا ناقلا

پسرک کبریت فروش

خیلی آروم چشمات باز میکنی

خیلی آروم چشمات باز میکنی ....میبینی یه عالمه کار داری ....۱۱ژوژمان ...۱۳ژوژمان...۱۵ژوژمان .....خب خیلی بد همون بهتر که چشات ببندی ...بعدش یه تلفن به جوجه تیغی ...حالا جلو در خونه ظاهر میشه ...بعدش میشه روز شادی ما اسمشو شادی گذاشتیم ... من هروقت در مورد هرچیزی کم میارم یعنی خسته میشم ...میسپارش به عقربه ها اما یه چیزایی هست که آدمو میپیچونه دور خودش میشه کرمه مغزت ....همیشه فکر میکنم خیلی عقلم میرسه ولی ۲ دقیقه بعدش باز میفهمم نه این حرفا نیست ...تو میگی چی کار کنم ؟...به قول بعضیا عین عقب افتاده ها ~~~~~~~>بعضیا رفتن ترک مواد مخدراسن چی داری میگی؟ میفهمی ؟خب پس نفهمی بیا جلو ...جلوتر ...آهان..حالا میچسبه ~~~~~~~~>برسد به دست طنازنه باهات قهرم تازگیا خیلی تنبل شدی راستی منو این جوجه تیغی رفتیم بالا پشتبوم تئاتر شهر از خودمون عکس گرفتیم بماند چه جوری ...ولی انقدش خوگشل بود....بعد اینا یه شعری حاج مهدی بهم گفت ...{داداشه جوجه تیغیو میگما }.....هروقت میخونمش احساسه خوبی بهم دست میده یه چیزی تو مایه هایه همون شادی مثل خر که بهش تیتاب میدنبا خودم نبودم با تو بودم  

زندگی برگ در مسیر باد نیست

امتحان ریشه است

ریشه هرگزاسیر باد نیست

زندگی چون پیچکی است

انتهایش میرسد پیش خدا

باید آنرا اسیر کرد !

باید آن را آب داد           شادمان با آبپاش لحظه ها !

نظرات 1 + ارسال نظر
علی شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 19:32

دوستت دارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد